یک روز کلاغی که برای اولین بار جوجه دار شده بود. برای جوجه کوچکش غذا می آورد تا بخورد. جوجه کلاغ کوچک زیر بال و بغل مادر آرام می گرفت. آفتاب که می شد، مادر بال مشکی و بزرگش را سایبان جوجه اش می کرد، تا از خنک بودن هوا لذت ببرد. جوجه کلاغ روز به روز بزرگ تر می شد و مهربانی ها و فداکاری های مادرش را می دید.

وقت پرواز جوجه کلاغ بود، به همین خاطر مادرش همه راه های پرواز را به او آموزش می داد تا جوجه پرواز کردن را به خوبی یاد بگیرد. به هر حال، جوجه روز اول پروازش را با موفقیت تمام پشت سر گذاشت. شب که شد، مادر و جوجه هر دو شاد بودند چرا که مرحله سخت را  پشت سر گذاشته بودند. ولی مادر همچنان دل نگران بود به همین خاطر به جوجه اش گفت: «خوب گوش کن چه می گویم! بچه آدم ها خیلی حیله گر و با هوش اند. مبادا گول آنها را بخوری. خیلی باید مواظب خودت باشی چون پسربچه ها همیشه در فکر آزار و اذیت جوجه کوچولوهایی مثل تو هستند. آنها سنگ پرتاپ می کنند تا جوجه ها را به دام بیندازند.»

جوجه کلاغ به مادرش گفت: «اطاعت امر مادر! کاملا مواظب بچه ها هستم.» کلاغ که فکر می کرد جوجه اش تجربه ای ندارد، باور نمی کرد که تنها با دو جمله کوتاه نصیحت، جوجه اش پی به خطرها، برده باشد. به همین خاطر گفت: «فقط مواظب بودن کافی نیست. باید چشم و گوش هایت را خوب باز کنی. تا دیدی بچه ای قصد دارد به طرف تو سنگ پرتاب کند، فوراً پرواز کن واز آنجایی که هستی دور شو»

جوجه کلاغ خندید و گفت: «مادرجان! چه حرف هایی می زنی. من اصلاً مهلت نمی دهم پسربچه ها دستشان به سنگ برسد، تا چه رسد به این که بخواهند سنگ را از زمین بردارند و به طرف من پرتاب کنند.»

کلاغ که فکر می کرد جوجه اش درست و حسابی حرف هایش را متوجه نمی شود، گمان کرد که جوجه به فکر جنگیدن و مبازه با آدم ها افتاده است. پس بانگرانی زیاد به جوجه اش گفت: «تو فکر می کنی که می توانی با آدمها بجنگی؟ آدمها خیلی قوی و پرزور هستند.»

جوجه کلاغ تازه متوجه شده بود که چرا مادرش آن همه نگران است. مادرش را بوسید و گفت: «مادرم من که قصد جنگیدن با آدم ها را ندارم. خیلی نگران من نباش. اگر تو کلاغی، من هم بچه کلاغم. من نزده می رقصم. به محضی که ببینم پسر بچه ای می خواهد به طرف زمین خم شود، پیش از آن که دستش به سنگ برسد، می پرم و از جایی که بودم دور میشوم و فرار می کنم.» کلاغ از شنیدن این حرف آرام شد و جوجه اش را بغل کرد.

 کاربرد ضرب المثل 

از آن روزگار به بعد، وقتی کسی بخواهد به دیگری بگوید که درست است که تو زرنگ و با هوشی، ولی من از تو باهوش تر و زرنگ ترم، از این ضرب المثل استفاده می کند و می گوید: «اگر تو کلاغی، من هم بچه کلاغم»

منبع: مجله ای سنج